دیوان اشعار سلطان علاؤالدین حسین غوری کجاست ؟

مقدمه :

  در تاریخ امپراطوری غوری ها تصرف وسقوط غزنوی ها ولو اگر مؤقتی هم بوده باشد نقطه عطف در تاریخ  امپراطوری غوری ها پنداشته میشود .سلطان سیف‌الدین سوری (543 تا 544 ه‍ ق = 1148 – 1149 م ) اولین فرد دودمان غوری است که به خاطر انتقام برادر ؛ غزنه را فتح و بهرامشاه غزنوی را منهزم نمود اخیرالذکر به طرف هند گریخت وبنابر قول منهاج السراج جوزجانی در طبقات ناصری ؛ سیف الدین را به نیکویی ستوده و او را اول کسی از دودمان غوری میداند که اسم سلطان برخود نهاده است .( 1)

اما حسن نیت سلطان سیف الدین غوری در مورد غزنویان درست از آب در نیامد و غزنویان در خفا از بهرامشاه دعوت نمودند .سلطان سیف الدین غوری چون همه لشکر و افراد خویش را مرخص نموده و به غزنویان اتکآ نموده بود . این روش سبب شد که بهرامشاه برای گرفتن غزنی با جرآت عمل نماید . آنچه که برسر سلطان سیف الدین امد تاریخ طبقات ناصری با جزییات توضیح داده است . در نتیجه سلطان را به قتل رساندند .

  درحقیقت سلطان سیف الدین غوری مؤسس سلسله غوریان است؛که در غزنی به قتل رسید.  

بعد از سیف‌الدین برادرش، سلطان علاءالدین حسین،(544 تا 556 ه‍ ق = 1149 – 1160 م ) به قصد انتقام او به غزنین لشكر كشید  غزنه را تصرف و شهر ویران و سوزانده شد . بعد از فتح غزنی ؛ تابوت برادران را با خود به غور آورد . سلطان علاوالدین غوری با فتح غزنی ؛ بلند پروازنه با سلطان سنجر سلجوقی به مخالفت برخاست،

ون میدانست دیر یا زود جهت انتقام شکست بهرامشاه غزنوی علیه  او قرار میگیرد ، بنابران پیشدستی نموده به هرات لشکرکشی کرد ؛ اما سنجر در نبردی در وادی هریرود او را دستگیر ولی بعدها به خاطر لطافت طبع و شعرش او را حریف بزم  و ندیم خود گردانید و بعد از مدتی دوباره او را به حكومت غور فرستاد.

اختلاف نام و کلام درشعر سلطان علاوالدین غوری :

باوجودیکه طبقات ناصری نام سلطان علاوالدین غوری را ( علاء الدین بن حسین بن حسین بن سام ) می نگارد اما برخی این سلطان پر ابهت امپراطوری غوری را بنابر کاربرد نام خودش و پدر و جدش حسین و بعضا" حسن نامیده است .در چهار مقاله عروضی نظامی سمرقندی امده است که : نام علاوالدین حسین است و این بیت را شاهد میاورد: گرغزنین را زبیخ و بن برنکنم  ..... پس من نه حسین ابن حسین حسنم .( 2 ).  در حالیکه برخی او را حسن نام کرده و بیت ذیل را به استشهاد میگیرند : من خود نه حسن بن حسین حسنم . ( 3 )  .

نزدیک ترین کتاب راجع به سلطان علاوالدین غوری همانا چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی است که کتاب خود را در هنگام لشکر کشی سلطان ؛ به طرف غزنی  تالیف نموده است . همچنان موصوف در هنگام محاربه سلطان سنجر و سلطان علاوالدین در صحرای اَوبَه حاضربود و پس ازشکست سلطان علاوالدین مدتی مدیدی درهرات مخفی بود. درحقیقت شاعر یکی از مداحین دودمان غوری میباشد در مورد علاوالدین مینویسد که : چون خداوند عالم  سلطان مشرق علاوالدنیا والدین ابو علی الحسین بن الحسین اختیار؛ امیر المومنین آدام الله عمره و خلد ملکه با پنجاه هزار مرد آهنین پوش سخت کوش که جمله لشکر های عالم را بازمالید و کلی ملوک عصر را بگوشه نشانده ایزد تبارک و تعالی جمله را بیکدیگر ارزانی داراد و از یکدیگر برخورداری دهاد و عالم را از از آثار ایشان پرانوار کناد بمنٌهِ وجودهِ و کرمه . ( 4 ) و در مقاله دوم اضافه میکند  که : زندگانیش دراز باد وچتر دولتش منصور،به کین خواستن آن دو ملک ، شهریار شهید و ملک حمید بغزنین رفت و سلطان بهرام شاه از پیش او برفت بردرد آن دو شهید که استخفافها کرده بودند و گزافها گفته ، شهر عزنین را فتح نمود و عمارات ال ناصر را خراب کرد ، و مدایح ایشان به زر میخرید و در خزانه مینهاد، کس را زهرهء آن نبودی که درآن لشکر یا در آن شهر ایشان را سلطان خواند، و بادشاه خود از شاهنامه برمیخواند آنچه ابوالقاسم فردوسی در تعریف محمود گفته بود :

چو کودک لب از شیر مادر بشست ...... زگهواره محمود گوید نخست

بتن زنده پیل و به جان جبرییل .......... بکف ابر بهمن بدل رود نیل

جهاندار محمود شاه بزرگ  .......... بآبشخورآرد همی میش و گرگ ( 5 )  

بعد از چهارمقاله عروضی سمرقندی نظامی ؛ محمد عوفی در لباب الالباب از سلطان غوری در با ب پنجم که در مورد « در لطایف اشعار ملوک کبار » چنین آورده است : السلطان علاو الدنیا و الدین ملک الجبال الحسین بن الحسین العاسی الغوری رحمة الله علیه ، سلطان علاوالدین ملکی قادر بود و پادشاهی قاهر، تاب تیغ آبدار او تاب ذأیاب احداث را کُند میکرد و شیر فلک از هیبت طبانچه قهر او ناخن از پنجه برمیکند، بهرام چون تأثیر انتقام او میدید شمشیر در نیام میکرد و درزیر حجاب پنهان می شد و او را اشعار پادشاهانه است  و لطایف ملکانه و شعر او مدوٌن است و دیوان او و دیوان سلطان اتسز در یک جلد در کتاب خانه سردوآبدار سمرقند مطالعه افتادست . ....

بعد از گرفتن انتقام  « رحمی در دل اوآمد و مثال داد تا آنرا تسهیلی گفتند و پیش ترآن طایفه را نرنجانید و در اثنأ آن حال قصیده ء متاخرتی انشأ کرد این ابیات از آنجاست :

جهان داند که من شاه جهانم ...... چراغ دودهء  عباسیانم

علاءالدین حسین بن الحسینم ..... اجل یاریگر نوک سنانم

که بادا موج زن گَرد سپاهم ...... که باقی باد ملک خاندانم

همه عالم بگردم چون سکندر .... بهرکشورشهی دیگر نشانم

 چوبرگلگون دولت برنشینم ......یکی باشد زمین وآسمانم

و در آخر قصیده میگوید :

بدان بودم که هم ازاوج غزنین .... بتیغ تیز جوی خون برانم

ولیکن گنده پیرانند و طفلان ..... شفاعت میکند بخت جوانم

ببخشیدم بدیشان جان ایشان ...... که بادا جانشان پیوند جانم (6)

در حالیکه مرحوم سرورگویا قصیده فوق سلطان علاءالدین غوری به نقل از همین لباب الالباب چنین آورده است :

جهانداند که من شاه جهانم ..... چراغ دودمان غوریانم

علاوالدین حسین ابن حسینم .... که دایم باد ملک خاندانم

که بادا موج زن گرد سپاهم .... اجل یاری گری نوک سنانم

بدان بودم که از لغمان بغزنی ... بتیغ تیز جوی خون برانم

ولیکن گنده پیران اند و طفلان .... شفاعت میکند بخت جوانم

ببخشیدم بایشان جان ایشان ..... که باد جان شان پیوند جانم (7)

اما در طبقات ناصری چنین میخوانیم :

جهان داند که من شاه جهانم                                         چراغ دودۀ عباسیانم

علأ الدین حسین ابن حسینم                                         که باقی باد ملک جاودانم

چو بر گلگونه دولت نشینم                                          یکی باشد زمین و آسمانم

امل مصرع زن گرد سپاهم                                         اجل بازیگر نوک سنانم

همه عالم بگیرم چون سکندر                                      بهر شهری شهی دیگر نشانم

بران بودم که با اوباش غزنی                                      چو رود نیل جوی خون برانم

ولیکن گنده پیرانند و طفلان                                        شفاعت میکند بخت جوانم

ببخشیدم بدیشان جان ایشان                                        که بادا جان شان پیوند جانم (8)

 این تفاوت ابیات نه تنها در طبقات ناصری چاپ کابل و لباب الالباب مشهود است بلکه در طبقات ناصری چاپ کلکته هم دیده میشود . چنانچه در بیت سوم میخوانیم ( چو برگلگون دولت برنشینم ) و در بیت چهارم ( امل مقرع زن گِرد سپاهم ) و در بیت پنجم ( همه عالم بگردم چون سکندر) در بیت ششم ( برآن بودم که از اوباش غزنین ) تفاوت های دیده میشود.(9) 

بنابران این مقال را نوشتم تا تفاوت های مصراع  را متوجه شده و برای پیگیری صحت و سقم آن ناگزیر به دیوان سلطان علاوالدین رجوع کرد . اما تا حال من ندیده و نخوانده ام  دانشمند و نویسنده ای از دیوان موصوف ؛ ابیاتی را نقل کرده باشد . اتکا همه به کتاب لباب الالباب از محمد عوفی و یا چهار مقاله عروضی سمرقندی و یا هم طبقات ناصری است .

یکی تغییر دیگر در رباعی  است که سلطان علاوالدین غوری به قاضی غزنین نوشته است . میرزا محمد خان قزوینی در حواشی چهار مقاله عروضی سمرقندی رباعی ذیل را قبل از حرکت بغزنی از جامع التواریخ نقل میکند که به قاضی القضات غزنی فرستاده بود :

اعضای ممالک جهان را بدنم  ...... جوینده خصم خویش و لشکر شکنم

گرغزنین را ز بیخ و بن برنکنم ..... پس من نه حسین ابن حسین حسنم

 تاریخ فرشته رباعی دیگری را آورده است که برای خسروشاه فرستاده بود. تا به غزنین قناعت نموده و شهر و قلعه تگین آباد  را به وی بگذارد . اما خسروشاه نپذیرفت . رباعی این است :

اول پدرت نهاد کین را بنیاد ..... تا خلق جهان جمله به بیداد افتاد

هان تا ندهی ز بهر یک تکیا باد ......سرتاسر ملک آل محمود بباد (  10)

بوسورث در حاشیه  تاریخ غزنویان فرد دوم را چنین برشمرده است : ( هان تا ندهی زبهریک تگناباد) ( 11 )

در مورد دیوان اشعار علاوالدین قبل از جنگ دوم جهانی مطابق فهرست ( ریو) و نسخه بریتش موزیم معلوم میگردد که دیوان موصوف راه خود را از کتابخانه سردوآبدار سمرقند به  کتابخانه لنینگراد برده است و در آن جا موجود میباشد. اما با وجود امکانات وسیع که در حاکمیت ج . د. ا . و صد ها هموطن برای تحصیل در آن شهر در رفت و آمد بودند ؛ هیچ کسی حاضر نشد تا سراغ دیوان سلطان علاوالدین را بگیرند . جای دارد امروز دولت افغانستان با تبانی سفارت افغانی در مسکو و یا اوکراین رد پای این دیوان را بگیرند و از موجودیت آن اطمینان داده و حد اقل مکروفلم ازآن تهیه نمایند . تا زمینه انتشار و چاپ آن مساعد گردد. برای مزید معلومات راجع به اشعار و کلام سلطان غوری باپروفیسور بروان همراه شده که در جلد سوم تاریخ ادبیات خود اطلاعات مفصل در مورد سلطان داده است و اشعار او را از حیث جزالت لفظ و رشاقت معنی در ردیف شعرای نامدار می شمارد ( 12 )

 

زیر نویسها :

1 - جوزجانی - منهاج السراج ، طبقات ناصری ، ج اول، تحیشه و تعلیق پوهاند عبدالحی حبیبی، کابل ، 1342 هـ ش ، ص 393 .

2 – سمرقندی – احمد بن عمر بن علی نظامی عروضی ، چهار مقاله  ( مجمع النوادر ) ، به اهتمام و تصحیح محمد قزوینی ، حواشی و چاپ محمد معین ، تهران ، 1333 هـ ش ، ص 150  .

3 – خواند میر – غیاث الدین ، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر ج دوم، تهران ، س 1333 هـ ش ، ص  602 .

4 – سمرقندی ، اثر قبل الذکر ، ص 5 . 

5– سمرقندی ، ایضا" ، ص 46  .

6 - عوفی - محمد ، لباب الالباب ، به سعی و اهتمام و تصحیح ادوارد بروان انگلیسی ، با مقدمه محمد قزوینی ، ج اول ،  لیدن ، 1906 م ، ص 38 – 39 .

7 - گویا – سرور ؛ هم شاه و هم شاعر ، مجله کابل ، شماره اول ، س اول ، کابل ، 1310 ، ص 32 .

8 -  جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ، چاپ کابل ، ص344

همچنان رک : خواند میر – غیاث الدین ، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر ج دوم، تهران ، س 1333 هـ ش ، ص  603

9 - جوزجانی – منهاج السراج ، طبقات ناصری، با مقدمه کاپیتان ناسولیس، اهتمام مولوی خادم حسین و عبدالحی ، ایشیا تیک سوسیایتی ، کلکته ، 1864 م ، ص 57 -58 . همچنان رک : پژواک – عتیق الله ، غوریان ، کابل 1345 ، ص 145 .

10 – فرشته – محمد قاسم هندوشاه  ، تاریخ فرشته ، ج اول،  چاپ نولکیشور، لکهنو، 1323 هـ ق، ص 52 . همچنان رک : فرشته – محمد قاسم هندوشاه ، تاریخ فرشته ، ج اول ، تصحیح و تعلیق : داکتر محمد رضا نصیری، تهران ، 1387 هـ ش ، ص 185 .

11 - بوسورث – کلیفورد ادموند ، تاریخ غزنویان ، ج دوم ، ترجمه : حسن انوشه ، تهران، 1378 هـ ش ، ص 424 .

12 - گویا  ، اثر قبل الذکر، ص 33 -34 .